جدول جو
جدول جو

معنی فزون کردن - جستجوی لغت در جدول جو

فزون کردن
(دِ سَ تَ)
فزون ساختن. رجوع به فزون ساختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسون کردن
تصویر افسون کردن
حیله کردن، نیرنگ به کار بردن، سحر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(دِ کَ دَ)
پیش افتادن. سبقت گرفتن:
به داداز نیاکان فزونی کنم
شما را بدین رهنمونی کنم.
فردوسی.
، بیشتر ساختن. زیادتر کردن:
به آن کس ترا رهنمونی کنم
بهنگام یاری فزونی کنم.
فردوسی.
رجوع به فزونی شود
لغت نامه دهخدا
(دُ گِ رِ تَ)
افسون کردن و جادویی کردن. (یادداشت مؤلف) :
چه فسون کردی بر من که بتو دادم دل ؟
دل چرا دادم خیره به فسون تو به باد.
فرخی.
بلیناس گفت اگر همین ساعت بیرون روی و اگرنه فسونی کنم که ناچیز گردی. (مجمل التواریخ و القصص).
دامن دوست بصد خون دل افتاد به دست
به فسونی که کند خصم رها نتوان کرد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(مُ ءَ)
زیادت. زیاده. تزاید. مد. (یادداشت دهخدا). ازدیاد. رب. مزید. مزاده. مضاعفه. تضعیف. اضعاف. (تاج المصادربیهقی). مزز. (منتهی الارب). زید. زیادی. تضعیف. (دهار). و رجوع به افزون و ترکیبات آن شود:
شکر نعمت نعمتت افزون کند
کفر نعمت از کفت بیرون کند.
مولوی.
شنیدم اندکی در وظیفه اش افزون کرد و بسیاری از ارادت کم. (گلستان).
کسی با بدان نیکوئی چون کند
بدان را تحمل بد افزون کند.
سعدی.
دریاب عاشقان را کافزون کند صفا را
بشنو تو این سخن را کاین است یادگاری.
سعدی.
دگر خواست کافزون کند تخت و تاج
بیفزود بر مرد دهقان خراج.
سعدی.
بغیر از بوسه کز تکرار رغبت را کند افزون
کدامین قند را دیگر مکرر میتوان خوردن.
صائب.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ملون کردن
تصویر ملون کردن
رنگین کردن، رنگارنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آواز کردن زنبور مگس و غیره، حرف زدن بیجا و بی ربط و پیاپی: این قدر وزوزنکن خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگون کردن
تصویر نگون کردن
واژگون کردن سرازیر کردن، خم کردن خمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
اسانشیدن فرود آمدن رسیدن نشیبیدن پایین آمدن فرودآمدن، وارد شدن بجایی: روزپنجشنبه شانزدهم ربیع الاول بحوالی قزوین نزول کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتور کردن
تصویر فتور کردن
غلو کردن سخت از اندازه در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفتون کردن
تصویر مفتون کردن
ویا پانیدن شیفته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فسوس کردن
تصویر فسوس کردن
تمسخر کردن، استهزاء کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون کردن
تصویر برون کردن
بیرون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
((وِ وِ کَ دَ))
آواز کردن زنبور، مگس و غیره، حرف زدن بی جا و بی ربط و پیاپی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نزول کردن
تصویر نزول کردن
((~. کَ دَ))
پایین آمدن، وارد شدن به جایی، پول با بهره از کسی گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گزین کردن
تصویر گزین کردن
((گُ. کَ دَ))
انتخاب کردن، برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فسون کردن
تصویر فسون کردن
((~. کَ دَ))
جادو کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فتور کردن
تصویر فتور کردن
((~. کَ دَ))
غلو کردن، سخت از اندازه درگذشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
bourdonnement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
kelele ya nzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
윙윙거리다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
vızıldamak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
ভনভন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
भिनभिनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
summen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
zoemen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
дзижчати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
жужжать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
brzęczeć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
zumbido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
zumbido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وزوز کردن
تصویر وزوز کردن
嗡嗡声
دیکشنری فارسی به چینی